نقد و نظری بر آثار دکتر مهدی محبّتی ( بخش چهارم ) پرویز راجی

فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز

لطفا از تمام مطالب ديدن فرماييد.

نقد و نظری بر آثار دکتر مهدی محبّتی    ( بخش چهارم )        پرویز راجی

 

بخش چهارم :

گاهی در هنگام بررسی و بیان علّت ها و تحلیل دلایل ، نوعی نیشخند و طنز و کنایه در سخنش به چشم می خورد. برای مثال در باب مولوی پژوهی می گوید:

« عامه مولوی پژوهان هم بر این باور مشهورند و ظهور شعر و ترانه را در جان و زبان مولوی ، دفعی و یک باره می دانند... این نوع داوری در باب شعر و شاعرانگی وجود مولانا ، وجه غالب تحلیل ها در فرهنگ ما بوده است ... حال آن که شیوع عام چنین تفسیرهایی در باب  ابعاد زبانی – هنری مولانا ، بیش و پیش از آن که ریشه های علمی و عقلی و تحقیقی داشته باشد ، معلول دو دلیل عمده است:

نخست سهولت و راحتی ، چون که در این تفسیر ، دیگر نیازی به تحلیل های عمیق و پیچیده درباره فرآیند آفرینش اثر ادبی و به ویژه شعر ... نیست ... ضمن آن که شعر مولوی و نگره های ادبیش هم – با سادگی تمام – به نوعی شیفتگی و شیدایی حواله می گردد.

و دیگر نفس جاذبه پنهانی است که در بطن این تفسیر اسطوره ای وجود دارد و نوعی اعجاب در ذهن خواننده / شنونده ایجاد می کند که مثلاً عجبا! فردی با وقار وعالم ، یک باره شیفته و شیدا می گردد و در کمال بیهوشی و ناهشیاری ، ناگهان از قلب و زبانش دریایی شعر و ترانه ناب سرازیر می شود. » ( 785 )

وی نیشخندی هم به بی بهایی هنر و ادب در این سرزمین دارد. در باب حافظ می گوید : « در نهایت موجودیّت هنری خود را بر اساس نعمت بی منّت ممدوح و لذّت بی درد سر معشوق معنا می کند و امتداد می بخشد و شعر خود را افاضه لطف الهی بر روزگار  گسترش فضیلت نام نیک و بقای عالم نیکان می داند ... اما ظاهراً هیچ کدام از این ها مرهم دردهای او نیست و طبع دانا و دردمند او را خوش و خشنود نمی سازد و به همین جهت ابتدا نرم می نالد که :    

  سخن دانی و خوش خوانی نمی ورزند در شیراز      بیا حافظ که تا خود را به ملکی دیگر اندازیم             

  و بعد از همه می برّد و جهان را – از جمله شعر گویی و غزل خوانی را  - جمله هیچ در هیچ می داند و صحبت ( هم نشینی و دل سپردگی ) حکام را ظلمت شب یلدا می خواند و در کلّ شهر هم نگاری نمی بیند که شایسته دل ربایی او باشد و ملول و پر ملال و دل رمیده از همه در کنج زلف سیاه تنهایی و فقر و بی همزبانی از دنیا می رود ؛ چنان که رسم معمول همه بزرگان زمانه – خصوصاً در این سوی آفاق – است.» ( 820 )

هنگام صحبت از ادبیات نوین و عصر مشروطه با نیش و کنایه ای واضح و آشکار می گوید که جهالت جامعه ناشی از جهالت دولتمردان و جهالت آنان ناشی از جهل و نادانی مردم است.

« حکومت و جامعه ، از طریق ابزار فرهنگ به صورتی تعاملی و دوسویه همدیگر را پی می ریزند و پیدا می سازند. حاکم جاهل ، جامعه جاهل می سازد و جامعه جاهل ، حاکم جاهل می پرورد. » ( 873 )

 

دکتر محبّتی هنگام شرح بروز شیوه در وجود حافظ  در ضمن بیان نگره های ادبی حافظ در پاورقی ( ص 809 ) اشاره ای مختصر و بی تعارف به روش تحقیق در این سرزمین دارد که خود بیانی رندانه است.

« شیوع این سری آثار که مثل بیشتر جریان های اجتماعی و فرهنگی – به صورت گهگاهی - « مُد » می شود و همه جا را می گیرد و چندی بعد از مُد می افتد و تمام می شود ، باعث شده است که از درون خود حافظ شناسی و حافظ پژوهی و حافظ خوانی و حافظ آفرینی و حافظ گیری ، جریان انتقادی دیگری راه افتد به نام « حافظ بس » یا « حافظ برخیز » ... فردوسی ، مولوی ، سعدی ، نیما و همه بزرگان دیگر هم همین سرنوشت را دارند، چون در این مُلک ، منطق تحقیق اساساً بر مبنای نیاز اجتماعی ، ضرورت فرهنگی و شوق شخصی نیست و صرفاً بر مبنای سود است و سودا یا مُد و غوغا و یا هر سه چهارتا.»

متأسفانه سخن بلند پایه فردوسی در همه اعصار در این مُلک ساری و جاری بوده است :

     « نهان گشت کردار فرزانگان                       پراگنده شد نام دیوانگان

      هنر خوار شد ، جادویی ارجمند                    نهان راستی ، آشکارا گزند »

محبّتی تذکره نویسی را به عنوان اصلی ترین و قوی ترین میدان نقد و تحلیل شعر می شناسد و معایب آن ها را یکی یکی بر شمرده و در همه آنها از لباب الباب عوفی به عنوان نخستین تذکره فارسی تا مجمع الفصحاء هدایت به عنوان آخرین تذکره معتبر کلاسیک فارسی همه را دارای مشکلات یکسان می داند و می گوید: « نگاهی که امروزه در مجامع علمی – ادبی ما بر کلیّت تذکره ها چیره گشته است نگاهی است سطحی ، احساساتی و به دور از تأمل کافی و شافی. چه این نگاه از لایه های نخست و اولیه زبانی – روایی این تذکره ها عبور نکرده است و ثانیاً حجم حیرت آور مطالب ناب معرفتی آنان را از یاد برده است.» ( 1017 ) بنابر این وی معتقد است که کسی با نگاه دقیق و تیز بین  یک نقاد به تذکره های فارسی ننگریسته است تا پی به ارزش های نقادانه آنها برد.

او تعابیر زیبای موجود در کتب و اشعار شاعران و نویسندگان را رونمایی دوباره می کند و پیش چشم مخاطب می آورد مثلاً از زبان عوفی که چندین وصف تازه از سخن به میان می کشد می گوید : « سخن « عماری دار غوانی معانی است.» ... در واقع  آن چنان که شتر ، کجاوه زیبارویان را بر می دارد و می برد، سخن هم محملی است که معانی زیبا را بر می دارد و می آورد. ... سخن ، چشمه حیوان است. » ( 1028 )

کلید واژه های زبان دکتر محبتی در این اثر با بسامد بسیار عبارتند از : ساحت ، نگره ، زیباشناسی ، بر همین مبنا ، در واقع ، صورت و معنا.

 

وی چند پرسش عمیق و نقادانه مطرح می سازد که تأمل بر انگیز است و ذهن مخاطب را به کنکاش وا می دارد و با او همراه و همداستان و هم آوا می سازد خصوصاً که تصریح می کند که این گونه مسائل ذهن او را سالها به خود معطوف ساخته است.

1. اگر آباء و اجداد ما ، نقد و نظریه ویژه خویش را در ادب داشته اند و به غایت از آن سود می گرفته اند؛ این اصول و موازین چیست و اکنون کجاست؟ ( 29 )

2. چرا حتی یک کتاب مستقل ممتاز تمام عیار – به فارسی – در باب آن ننوشته اند و آن همه ذوق و اندیشه و هنر را در یک مقام به صراحت گرد نیاورده اند؟ ( 29 )

3. چرا با آن همه تأکید بر معنا و معنویت و معنی ستایی یک بار معنا را درست معنی نکرده اند و با آن همه نازش بر لفظ و صورت و صورت گرایی ، همگی تقریباً در همه جا صورت گرایند؟ ( 29 )

4. اگر واقعاً به گفته این همه گوینده و نویسنده – که بعضاً صاحب نام و در کار خود شهره اند – نقد و نظریه ادبی در فرهنگ ما وجود نداشته است؟

5. چگونه فرهنگی در عین آفرینشِ بخشِ مهمی از آثارِ ادبی بشری ، فاقد نقد و نظریه ادبی مانده است؟

پرسش اساسی او  که در سرتاسر کتاب در پی یافتن پاسخ آن است این است که بر پایه چه موازینی آثار ادبی فارسی شکل پذیرفته اند؟

و اشاره می کند که « این ها و ده ها – بلکه صدها و هزاران – نکته دیگر مثل آن ، مسایلی بود که مدام زبان و روان مرا به خود می گرفت ... و غالباً هم در لُجّه ای از حیرت و نا امیدی رها می کرد.» ( 29 )

در پی یافتن پاسخ این گونه پرسش ها  این عالم خراسانی هیچ گونه الگو و سابقه و راهنمایی نداشته است زیرا منابع تحقیقی چندانی در این حوزه در دسترس نیست و خود در مقدمه « از معنا تا صورت »  با تعبیری زیبا بدان اشاره نموده است.

« در قلب این دریای متلاطمِ آخذ ، هیچ زورق اطمینان بخشی – از روش ها و نگره ها برای آشنایی و برداشت – وجود نداشت و هر چه بود آب بود و حرف بود و حرفاب بود و دیگر هیچ. » ( 29 ) و این از امتیازات این اثر است  و از این جهت اثری بی نظیر است و واضح است که رنج و ملال نگارنده در مسیر نگاشت این اثر تا چه اندازه بی حد و حصر بوده است.

هنرش گفتیم یادی هم از عیوبش کنیم.

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 14 بهمن 1396برچسب:, | 7:13 | نويسنده : پرویز راجی کجل |

.: Weblog Themes By SlideTheme :.
?

  • ايف آي دي